معنی فارسی امروزی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
امروزی. [اِ] (ص نسبی) منسوب به امروز. (ناظم الاطباء) (آنندراج). امروزه امروزینه.
فارسی
فارسی. (اِخ) رجوع به سلمان فارسی شود.
فارسی. (اِخ) مولای کنده. تابعی است. رجوع به ابوعمر الفارسی شود.
فارسی. (اِخ) (خلیج...) رجوع به خلیج فارس و فارس و پارس شود.
فارسی. (اِ) در اصطلاح بنایان، مقسمی. (از یادداشت بخط مؤلف). رجوع به مُقَسَّمی شود.
- فارسی بریدن، مقابل راسته بریدن. بریدن آهن و تیر است بطوری که مقطع عمود بر طول آن نباشد. مورب بریدن.
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به امروز امروز ین، باب روز مد، آنکه مطابق معمول عصر رفتار کند: فلان مرد امروزی است، تازه جدید.
واژه پیشنهادی
مدرن
فرهنگ عمید
مربوط به امروز،
[قدیمی] مطابق معمول زمان، باب روز، مد روز،
مترادف و متضاد زبان فارسی
امروزین، آلامد، باب، مد، تازه، جدید، متجدد، نوپرست، نوگرا
فارسی به آلمانی
Modern, Neuzeitlich
عربی به فارسی
فارسی , ایرانی
معادل ابجد
615